Wednesday, December 29, 2010

هر بار قراره نباشی مریض می شم
حالا دیگه مطمئنم که بدنم عمدا مریض می شه
می خواد اوضاع رو بدتر از اونی که هست نشون بده
می خواد بگه حالش از من بدتره
کی فکرشو می کرد علاوه بر همه ی زن های دنیا ، بدن خودم هم رقیبم باشه؟

Saturday, December 11, 2010

چراغ ؟ قرمز
هوا ؟ آلوده
بارون ؟ نه ! فقط بارون برگ
پارچه ی سیاهی که از آسمون آویزونه می خونم
مراسم عزاداری محرم ، شش صبح
شش صبح ؟!؟ باباش مرده؟
از توی آینه راننده ی ماشین پشتی رو می بینم
تنهاست
خم می شه
بالا می یاره
نمی بینم توی چیزی یا کف ماشینش
هنوز 72 ثاینه مونده
بازم ، استفراغ
انگشتاش رو می بینم خیلی لاغره
راننده ی ماشین پشتی داره توی ماشینش بالا می یاره